Affichage des articles dont le libellé est آمریکککا. Afficher tous les articles
Affichage des articles dont le libellé est آمریکککا. Afficher tous les articles

16/05/2021

آیا جان فلسطینی می تواند مهم باشد؟

سارا عزیزه، The Intercept ،  13مه 2021

بفارسی از حمید بهشتی

مرگ جرج فلوید بر سپهر اندیشه آمریکاییان نفوذ نمود. اکنون فلسطینیان برای هستی انسانی خویش به پا خواسته اند. آیا جهان آنها را خواهد دید؟


زنی همراه کودکی در 31 ماه مارس 2021 از کنار تصویری از جرج فلوید می گذرد که در سوی اسرائیلی دیوار جدایی در ساحل اشغال شده رود اردن در بتلهم بر دیوار نقش بسته است. تصویر از ایمانوئل دوناند/ AFP از طریق Getty Images

من 19 ساله بودم که شخصی برای اولین بار به من گفت، من وجود ندارم. آن زمان من در کالج در نزدیکی نمایشگاهِ شهروندان مقتولِ نوار غزه به هنگام یکی از حملات اسرائیل ایستاده بودم. نمی توانم چهره دانشجویی را که به من این حرف را زده بود به یاد آورم، اگرچه کنایه ای را که در صدایش بود به خاطر دارم که چگونه به سینه ی بی خیالم نفوذ کرد. زیرا حاضر نبودم مرا حذف کنند.

آنها می گفتند: "فلسطینی ها وجود ندارند". با گذشت زمان این لحظه، به فراموشی رفت، اما رنگ نباخت و با بسیاری از سایر برخوردها درهم آمیخت، لحظاتی که افراد بیگانه نیز در باره عدم وجود من آگاه می گشتند. اما در آن لحظه تجربه ی تازه ای بود. لحظه ای کوتاه، بروز لبخندی را بر لبانم حس کردم، پیش از آنکه احساس بیمار گونه ی خشم در دلم جای گرفت. اما تا فرصت کنم برایش پاسخی بیابم، شاکی دور شده بود.

چه شگرف است به انسانی زنده که نفس می کشد، رو در رو بگویند "واقعی نیستی". در مقابل آن دفاع مناسب چه می توانست باشد؟ انسان در قبال نیرنگ چه می کند؟

البته این حرف درست نیست که من وجود ندارم. من دارای پیکری هستم از گوشت و خون، اما آن بیگانه از بسیاری جهات حق داشت.

زیرا در بیانِ این واژه اتفاقی افتاد – فلسطینی. در لحظه ای که گفته شود، تبدیل می شوم به چیزی که کمی بیشتر و بسیار کمتر انسان است.

فلسطینیان به عنوان ملت قابل مشاهده اند، اما به ندرت دیده می شوند. ما "وجود داریم" نه مانند دیگران. نه دارای سرزمین متشکلی هستیم و نه قدرتی اقتصادی یا نظامی داریم که بتوانیم از آن یاد کنیم. ما تاریخ و فرهنگ داریم، اما اینها هر سال بیشتر بی ثبات گشته و تصاحب می گردند. غالباً همگی ما را آن چیزی می پوشد که دیگران تصور می کنند ما هستیم: خطرناک، موجب نا آرامی، تروریست.

بدینگونه می توانیم در بسیاری از تیترهای روزنامه ها باشیم و به اینهمه مرگ ها بمیریم. ما تا حدی می میریم، زیرا جهان از ما این انتظار را دارد. نام ما را فقط در ارتباط با خشونت و دعوا ذکر می کنند که نمی توان از آن گذشت. این است وضعیت ما. گزارشات، مانند گزارشات آب و هوا: هوا "داغ می شود" و "غَلیان می کند" در موج دیگری از خشونت. قربانیان ما، همانند فصول سال می باشند – محصولی از کشته شدگان، هر چند سال، معمولا در غزّه.

تصاویر محلی، از ما حاله ای از غبار را نشان می دهند، تانک ها و سربازها. این خیابان های مهیب و تهدید آمیز در تصور غربی با چرخ های خاکستری رنگِ سایر قتل ها در هم می آمیزند – افغانها، عراقی ها، سوری ها، که همگی ما را به تاریکیِ بیشتر می برند. (کلیشه ها) فاجعه های شخصی را در تکرارهای غالبی می پوشانند، آرشیوِ بی انتهائی از فراموش شدگان.