این جا،
پرنده گان نمی خوانند
درختان نمی بالند
تنها مائیم،
شانه به شانه کاشته می شویم
درین زمین.
زمین می سوزد و می چرخد
دودی ، میهنِ مان را پوشانده
راهی جز پیروزی نمانده است.
پیروزی برایِ همه
به هربهائی
به انتظارِ ما آتشِ مرگ باری است
چه ناتوان است ، اما
رهاکنید تردید ها را.....!
به تنهائی فرومی ریزد در شب ، دهمین گُردانِ زمینیِ ما .
به پایان نرسیده جنگ
فرمانِ دیگری می رسد
به جُستجویِ ما سرگردان است نامه رسان.
اُوج می گیرد شفقی سُرخ
مسلسل ها ، بی وقفه به آتش
راهی جز پیروزی نمانده است .
پیروزی برایِ همه
به هر بهائی
به انتظارِ ما آتشِ مرگ باری است
چه ناتوان است ، اما
رهاکنید تردیدها را.....!
به تنهائی فرومی ریزد درشب ، دهمین گُردانِ زمینیِ ما.
از کورسک تا اُری اُل
ما را تا دروازۀ دشمن کشانده است ، جنگ
آری ، این چنین است.....ای برادر....!
روزگاری به یاد می آوریم ، همۀ این ها را
و باورمان نمی شود.
اینک ما ، نیازی جز پیروزی نداریم.
پیروزی برایِ همه
به هربهائی
به انتظار ما آتشِ مرگ باری است
چه ناتوان است، اما
رهاکنید تردیدها را.....!